جوانی را در نظر آورید که دراثنای فراگیری مهارتهای بنیادین زندگی، مهارت کنترل خشم را فراگرفته باشد او دیگر کمتر در بزنگاههای فوران خشم، بازیگر و بازیگردان بیچونوچرای این احساس متعلق به خود خواهد بود تا ما کمتر شاهد صحنههای نازیبای گریبانچاک دادن در خیابانها و پیامدهای ناگوار برآمده از آن، ازجمله ازدیاد پروندههای دعاوی ضربوجرح مفتوحه در محکمهها باشیم. مهارتهای زندگی به افراد کمک میکنند تا با مدیریت رفتار خود زندگی خود را سامان دهند و نقشهای خود را در زندگی بهخوبی ایفا نمایند. مهارتهای اساسی زندگی متعددو متنوع بوده که در عرف آموزشی رایج، از آنها بهعنوان مهارتهای هفتگانه شامل مهارتهای خودآگاهی، ارتباط مؤثر، تصمیمگیری، مقابله با استرس، کنترل هیجانات، تفکر خلاق و حل مسئله یاد میشود.
خودآگاهی: توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قدرت، خواستهها، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک میکند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولاً پیششرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است. اجزای مهارت خودآگاهی عبارتاند از: آگاهی از نقاط قوت، آگاهی از نقاط ضعف، تصویر خود واقعبینانه، آگاهی از حقوق و مسئولیتها، توضیح ارزشها، انگیزش برای شناخت
ارتباط مؤثر: این توانایی به فرد کمک میکند تا بتواند کلامی و غیرکلامی و مناسب بافرهنگ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواند نظرها، عقاید، خواستهها، نیازها و هیجانهای خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است. مهارتهای ارتباطی عبارتاند از: ارتباط کلامی و غیرکلامی مؤثر، ابراز وجود، مذاکره، امتناع، غلبه بر خجالت، گوش دادن.
تصمیمگیری: امروزه ایجاد مهارت در تصمیمگیری بهعنوان یکی از پایهایترین مهارتهای زندگی به شمار میآید، زیرا زندگی در جوامع پیشرفته، گسترش ارتباطات اجتماعی و افزایش انتخابها را فراران اقشار مختلف، خاصه جوانان قرار داده است. ازجمله، انتخاب رشته تحصیلی، شغلی و همسر موارد مهم تصمیمگیری هستند. تصمیمات صحیح و عقلایی در این موقعیتها نتیجهای مؤثر در زندگی فرد بهجای خواهند گذاشت و از تعارضات و تنشهای روانی فرد خواهند کاست. تصمیمگیری غیرمنطقی و نادرست باعث اضطراب و ایجاد افسردگی خواهد شد و تصمیمگیری عاقلانه آیندهای روشن را به وجود خواهد آورد و اطمینان و آرامش ویژهای را به زندگی فرد هدیه خواهد نمود.
حل مسئله: این توانایی فرد را قادر میسازد تا بهطور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید. مسائل مهم زندگی چنانچه حلنشده باقی بمانند، استرس روانی ایجاد میکنند که به فشار جسمی منجر میشود. اجزای حل مسئله شامل: تشخیص مشکلات علل و ارزیابی دقیق ، درخواست کمک برای حل تعارض، آشنایی با مراکزی برای حل مشکلات، تشخیص راهحلهای مشترک برای جامعه.
تفکر خلاق: این نوع تفکر هم به حل مسئله و هم به تصمیمگیریهای مناسب کمک میکند. با استفاده از این نوع تفکر، راهحلهای مختلف مسئله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی میشوند. این مهارت، فرد را قادر میسازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیمگیری خاصی مطرح نیست، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد. اجزای تفکر خلاق عبارتاند از: تفکر مثبت، ابراز خود و تشخیص راهحلهای جدید برای مشکلات
کنترل هیجانات: این توانایی فرد را قادر میسازد تا هیجانها را در خود و دیگران تشخیص دهد، نحوه تأثیر هیجانها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجانهای مختلف نشان دهد. اگر با حالات هیجانی، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت. توانایی مقابله با هیجانات شامل: شناخت هیجانهای خود و دیگران، ارتباط هیجانها با احساسات، تفکر و رفتار، مقابله با ناکامی، خشم، بیحوصلگی، ترس و اضطراب، مقابله با هیجانهای شدید دیگران.
توانایی مقابله با استرس: این توانایی شامل شناخت استرسهای مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است. شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان، فرد را قادر میسازد تا با اعمال و موضعگیریهای خود فشار و استرس را کاهش دهد. اجزای مقابله با استرس شامل: مقابله با موقعیتهایی که قابلتغییر نیستند، راهبردهای مقابلهای برای موقعیتهای دشوار، مقابله با مشکلات بدون توسل به سوءمصرف مواد، آرام ماندن در شرایط فشار، تنظیم وقت.
مهارتهای زندگی، ضرورت دنیای امروز
گویی دانشآموزان بیشتر نه برای زندگی کامروا و کامروایی در زندگی که برای عبور از آزمونهای متعدد به تحصیل مشغولاند
همه ما در کارهای روزانه شاهد انزوا و تنهایی ناشی از رفتار غیر جرئتمندانه لطمههای شدید ناشی از عدم کنترل خشم و یا بحرانهای ناشی از نداشتن دوست یا عوارض حاصل از دوستیهای نامناسب بودهایم. شاید در دهههای گذشته به دلیل سادهتر بودن و پیشبینیپذیر بودن زندگی اجتماعی (کارآمدی الگوپذیری از والدین و حتی نسلهای قبلتر از آن) این مهارتها بهسادگی در طی رشد آموختهشده و نیازی به آموزش مستقیم آنها احساس نمیشد؛ اما امروزه آموزش مستقیم مهارتهای زندگی بهعنوان بخش مهم و کلیدی در جامعهپذیری افراد در سراسر دنیا مطرح است.
نوجوانانی که از تجربه فعالیتهای دنیای واقعی دورند؛ مسائل حلنشدهی زیادی دارند.
نوجوان بیمهارت
توانایی حل مسئله فرد را قادر میسازد تا بهطور مؤثرتری مسائل زندگی را حل کند. مسائل مهم زندگی چنانچه حلنشده باقی بمانند، استرس روانی ایجاد میکنند؛ این استرسها در صورت تداوم به فشار جسمی منجر میشوند
مادر سحر او را به هرکجا که نیاز داشت با اتومبیل خود میبرد و احساس میکرد سحر نمیتواند از اتوبوس برای رفتوآمد استفاده کند. یکبار سحر سعی کرد با اتوبوس از مدرسه به منزل برگردد، اما به دلیل اینکه با دوستان
خانواده؛ از پرورش هوش هيجاني غافل نشوید
والديني كه هوش هيجاني را با كودكانشان تمرين ميكنند و به عمل درمیآورند، پسران و دختراني بزرگ ميكنند كه شادتر هستند، سازگاري اجتماعي بيشتري دارند، نمرههاي بهتري ميآورند و در بزرگسالی موفقيتهاي حرفهاي بيشتري كسب ميكنند
هيجانها بخش اعظمي از زندگي را در برمیگیرند. حضور مستقيم و غيرمستقيم هيجانها را ميتوان در استدلال و عقلانيت مشاهده كرد. بياعتنايي به هيجانها، عدم مديريت آنها و مسامحه در بيان آنها ميتواند هزينههاي گزافي را براي انسان در پی داشته باشد. پژوهشهاي نوين نشان ميدهند كه فقدان هوش هيجاني ميتواند آثار مخربي را در زمينههاي فردي و اجتماعي ايجاد كند و برعكس، تحصيل و تقويت آن، زمينهساز موفقيتهاي بزرگ خواهد بود. آموزش هوش هيجاني ميتواند بستر مناسبي براي اعتلاي فردي و اجتماعي در حوزههاي مختلف و متنوع فرهنگ فراهم آورد.
مفهوم هوش هيجاني، يعني «شناخت و پردازش صحيح عواطف خود و ديگران بهنحویکه بتوانيم بر پايه آن، رفتاري مبتني بر اخلاق، وجدان جمعي و معنويت داشته باشيم»
زندگيِ بدون شور و احساسات، به زمين باير سنگيني ميماند كه سرشار از بيحاصلي است و از غناي زندگي بريده و مجزا شده است؛ اما ازنظر ارسطو آني كه مطلوب است، احساس مناسب است؛ يعني احساسي كه با موقعيت تناسب دارد. هرگاه احساسها بهشدت فرونشانده شوند، كسالت و فاصله ايجاد ميكنند و هرگاه از كنترل خارج شوند؛ يعني شديد و دیرپا باشند، مرضي ميشوند.
شواهد بسياري ثابت ميكنند افرادي كه مهارت هيجاني دارند در هر حيطهاي از زندگي ممتازند؛ خواه در روابط عاطفي و صميمانه، خواه در فهم قواعد ناگفتهاي كه در خطمشی سازماني به پيشرفت ميانجامد و چه در آموزش، تربيت فرزند و مسائل خانواده و چه در بخش سلامت روان و شخصيت.
هوش هيجاني بهعنوان يك پديده موردتوجه، نهتنها جنبه تئوريك روانشناختي دارد، بلكه با ارتقاي آن در ميدان عمل ميتوان پاسخهاي مناسبي براي بسياري از مشكلات نهفته زندگي يافت. اگر انسان از هوش هيجاني بالايي بهرهمند باشد، ميتواند با چالشهاي زندگي فردي و اجتماعي خود، بهتر سازگار شود و هيجانهاي خود را بهگونهای مؤثر مديريت كند و درنتیجه، زمينه افزايش سلامت جسم و روان خود را فراهم آورد.
جان گاتمن روانشناس معروف حوزه هوش هیجانی به همراه گروهش با زير نظر گرفتن تنها پنج دقيقه از صحبتهاي يك زوج و اينكه آنها چگونه مخالفتهاي خود را ابراز ميكنند، حدس ميزدند كه اين زوج در آينده، طلاق خواهند گرفت يا نه؟ دقت يافتههاي گاتمن و همكارانش 93 درصد بود. بعضي از اين زوجها تا چهارده سال زير نظر او و گروهش بودند و پيشبيني آنها درست درآمده بود. اين پژوهش نشان ميدهد كه تعداد مخالفتهاي يك زوج مهم نيست، بلكه تلاشي كه هردوی آنها براي حل مشكل بهصورت دوستانه به كار ميبرند و تغيير وضعيت كه بر موفقيت رابطه آنها تأثير ميگذارد، مهم است. زماني گفته ميشود كه رابطه، ازلحاظ هوش هيجاني، در سطح بالايي قرار دارد كه زن و شوهر انرژي خود را براي تعمير اختلافها و اصلاح و تقويت شباهتها صرف كنند. تعمير، يعني نشان دادن عشق و محبت زن و شوهر به يكديگر بدون توجه به تعارض و كشمكشي كه دارند. تعميرات، بيانگر اين واقعيت هستند كه از مهارتهاي هوش هيجاني در درون رابطه، استفاده ميشود. تعمير، يعني پشت سر گذاشتن خشم، خشونت و دشمني با همسر. اولين اميد به تعمير موفق، از خودآگاهی فرد ريشه ميگيرد.
پژوهش انجامشده در دانشگاه اِموري نشان داد كه هوش هيجاني كودك، محصول نمايش مهارتهاي هوش هيجاني والدين است و نه تجربه شخصي آنها از استرس هيجاني. كودكان، مهارتهاي هوش هيجاني را از والدين خود ياد ميگيرند. اگر آنها الگو و مثال والدين خود را نداشته باشند، در حقيقت، بهترين منبع يادگيري را از دست خواهند داد. والديني كه هوش هيجاني را با كودكانشان تمرين ميكنند و به عمل درمیآورند، پسران و دختراني بزرگ ميكنند كه شادتر هستند، سازگاري اجتماعي بيشتري دارند، نمرههاي بهتري ميآورند و در بزرگسالی موفقيتهاي حرفهاي بيشتري كسب ميكنند. بچههايي كه مهارتهاي هوش هيجاني خود را افزايش ميدهند، ميزان مکتب گریزی، تنبلي و رفتار بزهكارانه خود را كاهش ميدهند. كودك از هر جا كه شروع كند، افزايش هوش هيجاني او باعث خواهد شد تا روابطش با همكلاسيهايش بهبود يابد. اگر ازنظر هوش هيجاني الگوي فرزندان باشيد، آنها مهارتهاي موردنیاز خود را براي كنار آمدن با ديگران رشد خواهند داد و موفقيت بيشتري را تجربه خواهند كرد؛ موفقيتي كه در بزرگسالی نیز ادامه خواهد داشت.
در جوامع دموكراتيك، تربيت فرزنداني خوشبخت، مهمترين مسئوليت والدين به شمار ميرود. براي خوشبختي كودك، عاملي حياتيتر از پدر و مادري خوشبخت وجود ندارد و براي موفقيت جامعهاي دموكراتيك، عاملي حياتيتر از وجود شهرونداني خوشبخت نميتوان يافت. كودكان خوشبخت در آينده به شهرونداني خوب بدل ميشوند، چراکه هرگز به رفتارهاي ضداجتماعي كه موجب تخريب جامعه ميشود، روي نخواهند آورد.
با کسی که هوش هیجانی دارد، ازدواج کنید!
همسران باهوش هیجانی بالا، قابلیتها و صفات مثبت همسر خود را در نظر میگیرند، به موارد مثبت شخصیت او کاملاً توجه دارند و از این طریق فضای خانواده و گفتگو را به فضایی گرم و صمیمی و آکنده از روحیه مثبت تبدیل میکنند
هیجان یک واکنش کلی، شدید و کوتاهِ بدن به یک موقعیت غیره منتظره، همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند است؛ مثلاً، خشم، ترس، اندوه، تنفر، شگفتی، حسادت، غبطه و شرمندگی همه جزء هیجانها بهحساب میآیند، این حالتها بخشهای مهم زندگی عاطفی را تشکیل میدهند، زیرا در موقعیتهای مهم تجلی میکنند. هر فردی میتواند باهوش هیجانی به شناخت و پردازش صحيح عواطف و هیجانات خود پ
هنر و جامعه به یکدیگر نیاز دارند ولی این نیاز متقابل همواره به صورت پذیرش متقابل جلوه نمی کند . در دورانهایی که هنرمند ارزشهای مورد قبول یک جامعه یا دست کم قسمتی از آن را در آثار خود جلوه یا تعالی می بخشد هنر و جامعه به سوی یکدیگر کشانده می شوند . در عصر جدید ، شاهد ناهماهنگی معیارهای ارزشی هنرمند و جامعه هستیم . در شروع عصر مدرنیته جامعه دست رد به سینه هنرمند می زند و هنرمند به خواسته های جامعه پشت می کند این جدایی بی سابقه میان علایق هنرمند و مخاطبانش به صورت کشمکش میان نوگرایی یا ایده های جدید و یا ساختار شکنی و سنت گرایی منعکس می شود و هنرمندی که از مناسبات حاکم بر جامعه بیزار است نو آوری و ساختار شکنی را به منزله سلاحی علیه سلیقه مرسوم به کار می بندد در این شرایط است که هنر نوین ( مدرن ) شکل می گیرد . عصر جدید را همچون دوران دگرگونی های بنیادی در تمام عرصه های زندگی بشر می شناسیم و آغازش را با شروع انقلاب های صنعتی و سیاسی اروپا مقارن می دانیم پیش از این ماجراها اروپا بیش از 5 قرن خود را با سنت بزرگ مشغول داشت و به آن پایبند بود که بنیادش بر شبیه سازی از طبیعت ( عالم محسوس ) استوار شده بود . رفته رفته پایه های استوار سنت گرایی به سستی گرایید و فرو ریخت و سر انجام نیز هنر نوین با اصول زیبایی شناسی متفاوت بر فراز ویرانه های سنت سر بر آورد . می توان گفت که کلاسیسم داوید به اندازه رمانسیسم دلاکروایا رئالیسم کور به هر کدام در شکستن چارچوبه محکمی که هنر اروپا را مقید کرده بود به طریقی سهم داشتند . گویا – کنتسایل وترنردلاکروا کوربه – مانه ، نه فقط زمین هنر اروپا را شخم زدند بلکه بذر هنر نوین را نیز پاشیدند . اولین نکته ای که در بررسی نقاشی نوین باعث شگفتی است سرعت تحول و تعدد جریانها و یا مکاتب است که ملاحظه می کنیم که در کمتر از 40 سال حرکت نقاشان امپرسیونیسم به نتیجه گیری نقاشان انتزاعگرا می انجامد. عصر جدید را همچون دوران دگرگونی های بنیادی در تمام عرصه های زندگی بشر می شناسیم و آغازش را با شروع انقلاب های صنعتی و سیاسی اروپا مقارن می دانیم پیش از این ماجراها اروپا بیش از 5 قرن خود را با سنت بزرگ مشغول داشت و به آن پایبند بود که بنیادش بر شبیه سازی از طبیعت ( عالم محسوس ) استوار شده بود.
هنرمندان با توصل به رنگ به طرزی اختیاری از رنگ بهره می جستند تا بتوانند خویشتن را هر چه بهتر بیان کنند از بنیان گذاران هنر مدرن در ابتدای قرن بیستم یعنی سورا وونگوگ و سزان و گوگن نیز سراپرده نقاشی بیشتر همچون عرصه آفرینندگی ذهن می نمود تا قلمروی باز نمایی جهان برونی هنر مند از این پس کمتر به مشاهده و بیشتر به احساس و ادراک و تخیل خویش بها می دهد و به تحلیل و تحریف واقعیت بصری می پردازد و این دگرگونه سازی را تا بدانجا پیش می برد که چیزها غیر قابل مشخص می شوند . محصول این روند چیست ؟ وسایل بیان نقاشی یعنی رنگ و شکل قدرتی را که تا کنون به سنت های متغیر در اختیار موضوع گذارده بودند کاملاً بازی یابند .
پیروزی یا شکست هنرمند در تبیین مفاهیم نو بسته به کار صحیح زبان هنر نو می باشد . اما انتظام یا سازمانبندی رنگ از جمله بخشهای مهم کار هر طراح در قرن بیستم است . هر کسی همچون یک نقاشی که به نوعی به کاربرد خلاقانه رنگ سر و کار دارد گذشته از آنکه باید شناخت درست و کاملی از خواص رنگ و تاثیر بالقوه آن داشته باشد ضروری است ابزارها و روشهای انتظام رنگ را به گونه ای که بتواند بیان شخصی خود را به موثرترین وجهی انتقال دهد بشناسد .
رنگ آمیزی خوب دومفهوم هدفمند را بدست می دهد . نخست آنکه رنگ به واسطه بیان احساسی متناسب با هدف و کارکرد اثر مورد نظر و یک مفهوم حسی را انتقال می دهد و دوم آنکه رنگ از طریق محرک های تاثیر گذار می تواند موجب هماهنگی با وحدت – میشود . بدیهی است دستیابی به این راه حل ها مستلزم دانستن دانش فنی مورد نیاز آن است . باید دانست که رنگ خود بخشی از مساله بزرگتری به نام فرم است و عناصر رنگ به همان اندازه خط ، شکل ، و سطح و بافت در فرم حایز اهمیت هستند .
تاریخ مطالعه تاریخ بشر همواره شاهد پدیده های گوناگونی بوده که موجب دگرگونی در شیوه های متعدد کتاب خوانی شده است. آنچه که از آثار و شواهد برمی آید، کتاب و کتاب خوانی قامتی به بلندای تاریخ تمدن بشری دارد؛ چرا که پس از ابداع خط که می توان از آن به عنوان نخستین پدیده شگرف در تاریخ یاد کرد، به وجود آمدن کتابخانه ها بودند که نشان دهنده تاریخ مطالعه در میان انسان ها می باشند. تاریخ گواه است که نخستین گرایش به کتاب و کتاب خوانی حتی در قرون وسطی (قبل از میلاد مسیح تا سال ۵۰۰ میلادی) وجود داشته است. سومریان در ۲۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح دارای کتابخانه بوده اند. از خرابه های شهرهای باستانی سومریان نیز شواهدی یافت شده است که نشان می دهد مردم در آن زمان دارای کتابخانه های شخصی، مذهبی و دولتی بوده اند. کتابخانه «تلو» «Tello» که دارای بیش از سی هزار لوح گلی بوده است، شاهد براین مطلب می باشد. از دیگر کتابخانه های باستانی می شود به کتابخانه آشوریان اشاره کرد. آشوربانیپال (Asurbanipal) را به حق می توان یک پادشاه و یک کتابدار باستانی در تاریخ کتاب و کتابخوانی نامید. زمانی که کتابخانه وی در نینوا کشف شد، حاوی بیست هزار لوح گلی بود که برحسب موضوع یا نوع مرتب شده بودند و هر کدام نشانه شناسایی داشتند.
همزمان با پیشرفت آشوریان در نینوا، فینیقی ها، سومریان و یونانی ها نیز پشرفت می کردند که تمامی این پیشرفت ها مدیون انتقال فرهنگ ها و تمدن ها بوده است. در این میان نقش اساسی و کلیدی را مراکز فرهنگی از جمله کتابخانه ها عهده داشتند. مشخصه بارز فرهنگی یونان، بالارفتن سطح ادبیات بود که پیشرفت چشمگیری داشت. از این دوره با عنوان عصر کلاسیک یا عصر طلایی تمدن یونان یاد می شود و از افراد معروف و بارز این دوره مانند سوفوکل، پوریپید، هردوت و فلسفه سقراط آثار ادبی فراوانی به جا مانده است.
بزرگترین کتابخانه یونان در شهر اسکندریه بود که بطلمیوس آن را تاسیس کرد و بالغ بر هزار هزار تومار پاپیروس داشت. این کتابخانه سراپیوم نام داشت و در معبد سراپیس قرار گرفته بود که در هنگام سلطه تئودو سیوس کبیر (Theodosius the Great) (۳۷۹-۹۳۵ بعد از میلاد) که بسیاری از معابد بت پرستان را ریشه کن کرد، از بین رفت. کتابخانه دیگر که موزه) (Musion) نام داشت در حدود دویست هزار تومار باپیروس را در خود جای داده بود. این کتابخانه نیز ۴۷ سال قبل از میلاد مسیح توسط ژولیوس رومی به آتش کشیده شد.
کتابداران بسیار مشهور و دانشمندان بزرگی در کتابخانه های اسکندریه فعالیت می کردند که کتابداری کار فرعی آن ها محسوب می شد، مانند دمتریوس (Demetrus)، زنودوتوس افیسوسی (Zenodotus of Ephesus)، کالیما خوس (Callimachus) و اریستاخوس (Aristarchus) که همگی از ارج و قرب بسیاری برخوردار بودند.
نه تنها در مغرب زمین بلکه حفاری ها نشان می دهد که کهن ترین کتابخانه ها در هند باستان و چین باستان و حتی خاورمیانه وجود داشته است. کتابخانه های هند باستان با شکل گیری سازمان های آموزشی، نهادهای فرهنگی و دانشگاه ها به وجود آمد. دانشگاه نالاندا (Nalanda) که در سال ۴۰۰ میلادی از بزرگترین دانشگاه های هند بود، کتابخانه ای بزرگ و معتبر داشت. در این کتابخانه ها آثار و متون بودایی و غیربودایی در اختیار بود. نسخ خطی که در این کتابخانه ها وجود داشت، بر برگ های خرما که در روپوشی پارچه ای و ضخیم قرار داشت و در رف های سنگی یا آجری نگهداری می شد. از دانشگاه های معروف هند باستان تاکسیلا (Taxilla) است که کتابخانه ای معتبر نیز داشت.
کهن ترین اطلاعات در مورد کتابخانه های چین به زبان لائوتسه فیلسوف مشهور سده هفتم پیش از میلاد باز می گردد. او کتابدار و یا به زبان بهتر کتاب بان امپراطوری سلسله چو (Chou) بود. در سال ۲۰۷ قبل از میلاد و با روی کار آمدن سلسله هان در چین، استنساخ کتاب و انتشار آن مورد تشویق قرار گرفت.
در آن زمان به منظور حفظ ارزشمندی کتاب و پاسداشت میراث گذشتگان، فرستادگان ویژه ای به کتابخانه های شخصی یا معابد روانه می کردند تا در صورت مشاهده کتاب جدید، آن را در مقابل پرداخت پول به صاحبش، به امانت گرفته و از روی آن برای کتابخانه واقع در قصر امپراطور نسخه برداری می کردند.
این موارد همه حاکی از اهمیت کتاب برای مردمان تمامی اعصار گذشته؛ چه در میان پادشاهان و چه در میان مردم عادی بوده است و اقدامات صورت گرفته در جهت حفظ و نگهداری کتاب ها، بیانگر توجه آن ها به این مساله است. از دیگر اقدامات ایشان که بار دیگر اهمیت این مطلب را بیان می کند، ترویج و ارزش گذاری بر علم اندوزی بود.
پادشاهان و امپراطوران باستان تنها به کسانی اجازه بهره وری از کتابخانه های شخصی را اعطا می کردند که از مدارج علمی بالایی برخوردار بودند. در بلاد شام نیز آثاری از کتابخانه های قدیمی به دست آمده است. این ناحیه که شامل سوریه، بخش هایی از لبنان، فلسطین و ترکیه می شود، شاهد ظهور تمدن هایی از اقوام سامی بود که کتابخانه هایی را تاسیس کردند. یکی از این کتابخانه ها، کتابخانه «ایبله» نام داشت. این کتابخانه طی دهه های گذشته در «تل مردیخ» واقع در ۵۵ کیلومتری جنوب غربی شهر حلب در سوریه کشف شده است، یعنی همان جایی که در زمان های قدیم شهر نیرومند و ثروتمند ایبله قرار داشته است. این کهن ترین کتابخانه ای است که تاکنون در خاورمیانه کشف شده است.
هانیه میرزاعلی مازندرانی
منبع: روزنامه جوان
چرا کتابخوانها بهترین آدمهایی هستند که میتوان عاشقشان شد؟
چندی پیش، مقالهای در مجله تایم منتشر شد که نویسندهاش ادعا میکرد، آنچه «مطالعه عمیق» نامیده میشود بهزودی از بین خواهد رفت؛ چرا که میزان مطالعه عمیق میان آدمها کمتر شده و این روزها دیگر آدمها سرسری کتاب میخوانند و با وجود مطالب خلاصه شده اینترنتی تعداد خوانندههای کتابها روز به روز تقلیل پیدا میکند.
نکته وحشتناک ماجرا این جاست که مطالعات ثابت کرده، کتابخوانها در قیاس با افراد عادی آدمهای خوبتر و باهوشتری هستند و شاید تنها آدمهایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند.
بر اساس مطالعاتی که روانشناسان در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ انجام دادهاند، کسانی که رمان میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند.
آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.
تعجبی هم ندارد که کتابخوانها آدمهای بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم غیرواقعی است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی.
کتابخوانها به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدمها دسترسی دارند. آنها چیزهایی دیدهاند که غیر کتابخوانها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ انسانهایی را تجربه کردهاند که شما هرگز آنها را نمیشناسید.
آنها یاد گرفتهاند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. فهمیدهاند که تماشای رنج دیگران یعنی چه. کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند.
تحقیق دیگری در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چهقدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آنها قویتر میشود و در نهایت باعث میشود این بچهها واقعا عاقلتر شوند، با محیطشان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درکشان بالاتر برود.
تجربههای قهرمانهای داستانها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این تجربهها چیزی یاد میگیرند.
اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلبتان را پر کند، میتوانید این کتابخوانها را در کافیشاپها، پارکها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آنها را به جا خواهید آورد.
کتابخوانها با شما حرف نمیزنند، با شما رابطه برقرار میکنند
آنها در نامهها یا مسجهایشان انگار برایتان شعر مینویسند. صرفا به سوالاتتان جواب نمیدهند یا بیانیه صادر نمیکنند، بلکه با عمیقترین فکرها و تئوریها پاسخ شما را میدهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایدههایشان مسحور خواهند کرد.
تحقیقات دیگری در دانشگاه برکلی نشان داده، کتاب خواندن برای کودکان باعث میشود آنها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرسه به آنها یاد نمیدهند.
به خودتان لطف کنید و با کسی قرار بگذارید که میداند چهطور از زباناش استفاده کند.
آنها فقط شما را نمیفهمند، درکتان میکنند
آدمها فقط باید عاشق کسی شوند که بتواند روحشان را ببیند. این آدم باید کسی باشد که به روح شما نفوذ میکند و به بخشهایی از روح شما دسترسی پیدا میکند که هیچکس دیگر قبلا کشفاش نکرده است.
بهترین کاری که خواندن داستانها با آدمها میکنند این است که کامل نبودن شخصیتها باعث میشود ذهن شما سعی کند از ذهن دیگران سردربیاورد. این جور آدمها توانایی همدلی پیدا میکنند. ممکن است همیشه با شما موافق نباشند، اما سعی میکنند ماجراها را از زاویه دید شما ببینند.
آنها نهتنها باهوشاند که عاقل هم هستند
باهوش بودن همیشه هم خوشایند نیست، اما عاقل بودن آدمها را تحریک میکند. همیشه مقاومت در برابر آدمهایی که میشود چیزی ازشان یاد گرفت کمی سخت است. عاشق یک آدم کتابخوان شدن نهتنها کیفیت گفتوگو را بالا میبرد، بلکه باعث میشود سطح گفتوگو بالا برود.
بر اساس تحقیقات، کتابخوانها به دلیل دایره وسیع واژگانشان و مهارتهای حافظه، آدمهای باهوشتری هستند. ذهن آنها در قیاس با آدمی معمولی که کتاب نمیخواند توانایی درک بالاتری دارد و راحتتر و بهشکل موثرتری میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
قرار و مدار گذاشتن با آدم اهل کتاب به قرار گذاشتن با هزاران نفر میماند. انگار که تجربهای را که او با خواندن زندگی همه این آدمها به دست آورده در اختیار شما قرار دهد، انگار با یک کاشف قرار گذاشته باشید.
اگر با کسی قرار بگذارید که کتاب میخواند، یعنی میتوانید هزاران بار زندگی کنید.
زینب، بانوی حیا و عفت، مرزبان پاکی و پاکدامنی، دختر علی علیه السلام و زهرا علیها السلام، در روز پنجم جمادی الاولی، سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره، خواستگاه حیا و پاکی، دیده به جهان گشود. معمولا مرسوم است که پدر و مادر، نام فرزند را انتخاب می کنند، ولی در ولادت حضرت زینب علیها السلام، والدین او این کار را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، مشتاقانه به خانه علی علیه السلام رفت . نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، بعد از مدتی جبرائیل بر پیامبر نازل گردید و نام زینب (زین + اب) را که به معنای «زینت پدر» است، برای این دختر انتخاب نمود. هرچند مادر بزرگوارش را در پنج سالگی از دست داد، ولی رهتوشه هایی گرانبها از حیا و پاکی در همین مدت کوتاه از مکتب مادر فرا گرفت . در دوران زندگی بابرکت خویش، مشکلات و رنجهای فراوانی متحمل شد و بی شک مهمترین و تلخ ترین آن، واقعه کربلا و داستان اسارت بود . در تمام این سختیها و حوادث تلخ، در کنار صبوری و بردباری، درس حیا و عفت را به همه آموخت. آن بانوی بزرگوار ، سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با کوله باری از اندوه، محنت و رنج و با یادگار گذاشتن درسهای زیادی از صبوری، حیا، عفت و پاکی، دار فانی را وداع گفت.
در این مقام برآنیم تا گوشه هایی از حیا، عفت و پاکدامنی زینب را به تصویر کشیم و رهتوشه گرانبهایی برای بانوانی که می خواهند زینب گونه زندگی کنند و به افتخار و سربلندی ابدی برسند مهیا سازیم.
نمونه هایی از حیای زینب علیها السلام
1 . فرزند بیت حیا و عفت
زینب کبری علیها السلام در خانه وحی و ولایت، از پدر و مادر معصوم به دنیا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولایت و مرکز نزول وحی الهی نشو و نما نمود و از یگانه مادر معصوم جهان هستی «فاطمه زهرا علیها السلام » شیر نوشید و از ابتدای شیرخوارگی در آغوش پر مهر مادر عفت، حیا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شیرخوارگی در محضر بزرگترین استادان جهان انسانیت، یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسین علیهما السلام تربیت یافت .
2 . نمایش شکوه حیا هنگام حرکت از مدینه
مدینه، شبی را به یاد می آورد که کاروان حیا با تمام شکوه و جلال به سوی مکه روانه شد . آن شب از شبهای ماه رجب بود که کاروانی مجلل از مدینه بیرون رفت، در حالی که دو بانوی «حیا» و عفت را جوانان بنی هاشم و در رأس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند.
در قطعه ای تاریخی، راوی چنین نقل می کند: «چهل محمل را دیدم که با پارچه های حریر [ابریشم] و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین علیه السلام دستور داد بنی هاشم زنهای محرم خود را سوار بر محملها نمایند، پس در این حال من نظاره می کردم که ناگهان جوانی از منزل حسین علیه السلام بیرون آمد در حالی که قامت بلندی داشت و بر گونه او علامتی بود و صورتش مانند ماه می درخشید و می فرمود: بنی هاشم کنار روید و آن گاه دو زن از خانه حسین علیه السلام خارج شدند، در حالی که دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین کشیده می شد و دور آن دو را کنیزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی یکی از محملها پیش رفت و زانوی خود را تکیه قرار داد و بازوی آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود. من از بعضی پرسیدم; آن دو بانو کیستند؟ ! جواب دادند: یکی از آنها زینب علیها السلام و دیگری ام کلثوم، دختران امیرالمؤمنین علیه السلام. پس گفتم: این جوان کیست؟ ! گفته شد: او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام است .
سپس دو دختر صغیر را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یکی را همراه زینب و دیگری را همرام ام کلثوم سوار نمود . پس از [اسم] آن دو دختر پرسیدم . گفته شد: یکی سکینه و دیگری فاطمه; دختران حسین می باشند. آن گاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیا و متانت سوار شدند و حسین علیه السلام ندا داد: کجاست عباس، قمر بنی هاشم! عباس عرض کرد: لبیک، لبیک، ای آقای من! فرمود: اسبم را بیاور . اسب آقا را حاضر کرد . آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدینسان کاروان حیا، عفت، متانت و نجابت مدینه را ترک گفت.
3 . زیورآلات فدای حیا و عفت!
پس از غارت لباسهای امام حسین علیه السلام، سپاهیان کوفه و شام به سوی خیمه ها هجوم بردند . لحظاتی تلخ و جانکاه بود . زینب کبری بیش از همه، تلخی و مخاطرات این تهاجم وحشیانه را احساس می کرد، چرا که از یک سو پاسبان خیمه های حیا و عفت بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت . دختر علی علیه السلام که منش و خوی کوفیان را می شناخت، برای حفظ عفت و حیای بانوان و قبل از آمدن آنها، تمام زیورآلات زنان را جمع کرده خطاب به عمر سعد فرمود: ای عمر بن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمه ها باز دار! خود آنچه اسباب و زیور آلات است به شما واگذار می کنم . مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دراز شود [و بر قامت حیا و نجابت غباری بنشیند] .
تمامی وسایل و زیورآلات، حتی گوشواره های فاطمه بنت الحسین علیه السلام نیز که یادگار امام بود در محلی جمع شد و پس از آن که زنان و کودکان در گوشه ای اجتماع کردند، دختر شجاع علی علیه السلام فریاد زد: هر کس میل دارد; وسایل و زیورآلات را بردارد! عده ای پیش آمدند و هرچه بود غارت کردند . . . . »
4 . مجلس یزید؛ اوج تقابل حیا با بی حیایی
یزید، بزرگان اهل شام و سفرای خارجی را دعوت کرده بود، آن گاه دستور داد که اسیران را وارد کنند . مجلسیان به دختران و دودمان پیامبر نگاه می کردند که تا دیروز در پس پرده عزت و احترام قرار داشتند و بیگانه ای رخسار آنان را ندیده بود. هنگامی که مدعوین، بزرگواری و ارجمندی این دودمان را به خاطر آوردند، همه از شرم و خجالت چشم بر هم نهادند، ولی در آن جمع، مرد تنومند شامی سرخ رویی، با چشمانی از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسین علیه السلام می نگریست و با نگاههای آزمندانه خود می خواست او را ببلعد . فاطمه هراسان و لرزان به عمه اش زینب پناه برد. مردک شامی برخاست و به یزید گفت: یا امیرالمؤمنین! این دوشیزه را به من ببخش! فاطمه در حالتی که از وحشت می لرزید، دامن عمه اش زینب را گرفت . زینب او را در آغوش گرفت و فرمود: «گمان دروغ بردی و فرومایگی کردی! نه تو چنین حقی داری و نه یزید! یزید خشمگین گشت و سخنانی بین او و زینب علیها السلام رد و بدل شد، تا آنکه زینب علیها السلام فرمود: اکنون که سرتاسر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را مانند اسیران به هر سو می کشانی به گمانت که پیش خدا برای ما پستی و برای تو شرف و منزلت است؟
آن گاه فریاد آهنین حیا بر فرق مجسمه بی شرمی فرود آمد که: ای پسر آزاد شدگان، آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران [پرده نشین] رسول خدا را اسیر کنی [و شهر به شهر بگردانی] ؟ ! ! پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیک و دور، و شریف و فرومایه تماشایشان کنند، در حالی که از مردان آنها یاری کننده ای همراهشان نباشد، و از یاری کنندگان آنان مددکاری نباشد . چگونه می توان امید بست به دلسوزی کسی که [مادرش] جگر پاک مردان خدا را جوید و گوشت او از خون شهدا رویید . ؟ !»
زینب آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حیای زینب، باعث شد یزید سر به زیر افکند و هر کس در آنجا بود، چنان سر به زیر و خاموش شد که گویی مرغ مرگ بر سر همه سایه افکنده است . نکته مهمی که زینب به آن تصریح می کند و از آن سخت آزرده است این است که زنان یزید پوشیده اند، و حرمت و حیای آنها محفوظ، ولی او و زنان اهل بیت در معرض دید نامحرمان، به همین جهت نمی گوید زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه اند، بلکه تنها و تنها بر حجاب و حفظ حرمت و حیا اصرار دارد که این خود می تواند بزرگترین درس برای بانوان جامعه ما باشد که در هر حال مرز حیا را حفظ و حریم حرمت خویش را پاس دارند، و بر مهاجمان مرز حیا و عفت فریاد بزنند و در مقابل آنها در هیچ حالی ساکت نباشند، حتی اگر در بند و اسیر باشند .
5 . عفت و پاکدامنی، دست آورد حیای زینب
تربیت خانوادگی، و حیای ذاتی زینب کبری علیها السلام باعث شد تا او عفت خویش را، حتی در سخت ترین شرایط به نمایش گذارد . او در دوران اسارت و در مسیر کربلا تا شام، سخت بر عفت خویش پای می فشرد . مورخین نوشته اند: « او صورت خود را با دستش می پوشاند، چون روسریش از او گرفته شده بود .»
این نشانه عفت اوست که هنگام ورود به شام، شمر را - که زمانی سرباز علی علیه السلام بود و در آن راه مجروح نیز شده بود، ولی ناپاکیها و بی حیاییها او را به آنجا کشانده که قاتل فرزند علی علیه السلام گردد - احضار کرد و از او خواست که برای حفظ مرز بلند حیا و عفت، کاروان اسرا را از خلوت ترین درب شهر وارد شام نماید و سرهای شهدا را نیز از بین زنها بیرون ببرد، ولی آن ملعون حیا از دست داده و در نتیجه دین را باخته عکس فرمایش آن حضرت عمل کرد و اسیران را از شلوغ ترین و پر جمعیت ترین دروازه شهر، یعنی «درب ساعات » وارد نمود و سر شهدا را نیز بین اسرا جای داد .
منبع :
زینب علیها السلام بانوی حیا، پاسدار عفت و پاکدامنی، حسینی، سید جواد. مجله مبلغان، 43، 1382.
مدیریت فرهنگی
کانون فعالیتهای اجتماعی
کارشناسی خانواده و سبک زندگی اسلامی
«مهارتهای فرزندپروری»، مهارتهای لازم برای والدین است که چگونه فرزندان خود را از کودکی تا نوجوانی تربیت کنند تا آنان، علاوه بر احساس خوب و مثبتی که نسبت به خودشان پیدا میکنند، به کمال رشدی نیز برسند. در واقع، هدف این است که با به کارگیری تعداد زیادی روشهای عملی از قبیل ارائهی توصیههایی در زمینهی چگونگی بهبود روابط، نحوهی ایجاد ارتباطات مثبت و سایر مهارتهای مفید، خودانضباطی نیز به فرزندان آموزش داده شود.